به نام آنکه مرا آفرید، بـــــــــی پرسش!

شنبه

مشت

پنج انگشتان دست
که اگر
جمع شوند؛
مشت، زاییده شود.
من، ساختم؛
تک مشتم،
میبرم نزدیک او تا بگویم:چیزی.
بی خبر از نگه ِ بدبینش!
بی تامل!
مشتش را ... با قدرت .... میفرستد
سویم.
مشت او
پر درد است.
مشت من،
اما!

یک نشان از قلب است.