من هنوز با بیداری نشسته ام .
تاطلوع صبحی، دیگر را،
تاطلوع صبحی، دیگر را،
قلم زنیم؛
از سررسید زندگی.
و تلاشی دیگر، به شوق فردا
اما!
بی خبر،
ما،
زندگی،
مرگ،
حلقه های، یک زنجیریم.
متصل،بی انتها!
پشت فردا!
مرگ،آرام در، انتظار!
تا قلم زند؛
یکروز, ما را،
از سر رسید؛
دنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیا!!
و تلاشی دیگر، به شوق فردا
اما!
بی خبر،
ما،
زندگی،
مرگ،
حلقه های، یک زنجیریم.
متصل،بی انتها!
پشت فردا!
مرگ،آرام در، انتظار!
تا قلم زند؛
یکروز, ما را،
از سر رسید؛
دنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیا!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر