دل یه روز عاشق شد
عشق دوید و دل، دوید،
تند و تند تر
حتی از عشق،
خورد زمین؛بلند شد، ي کم دردش گرفته بود،فکر اومد جلو اشکاشو پاک کرد با سر انگشت.
نگاهش کرد و گفت
من که گفتم ندو!!
دل شروع کرد به زار زدن
بلند بلند.
هم دردش گرفته بود هم دلش!!
تو زمین خوردن شکسته بود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر