به نام آنکه مرا آفرید، بـــــــــی پرسش!

شنبه

تنم

تمام تنم درد میکند انگار من فرهاد شده ام این چند روز اما کوهی نکنده ام، انگار زمین بر دوشم سنگینی میکند. انگار گوسفندی شده ام که سرش را بریده اند در حالیکه هنوز تشنه بود. انگارزیر پوستم فوت میکنند تا غلفتی بکنندش. تمام سرم پر شده از باد و درد میکند.کاش بادکنکی میشد در دست پسرکی تا از شدت شیطنتش، میترکید سرم. انگار تمام تنم را در سرم حس میکنم. چقدر سنگین است.

کاش گنجشکی بودم در باد. خودم را در باد بدون ابنکه بدانم مرا به کجا میبرد رها میکنم .....

هیچ نظری موجود نیست: